در کوچه های گرم تب آلوده
چقدر خوب است که ادم گاهی بتواند بنشیند کنار پنجره و برف که می بارد تماشا کند .
برف سبک است و بادش می برد .
می برد می برد می برد تا هر کجا که بخواهد .
چقدر خوب است که ادم گاهی مثل برف باشد .
بی ادعا ؛ سبک ؛ بدون دلبستگی ؛ بدون پایبندی .
برود برود برود و به هیچ چیز نیندیشد . بی پروای نان و نام و نیاز فقط برود .
رها از قید زمان و مکان و هر چیزی که ادم را سنگین می کند .
و بسازیم خانه ای با گل دل کشور عشق کجاست؟
صحبت از رفتن و بیزاری نیست
پای رفتن لنگ است جای ماندن اینجاست
فکر فردا باشیم حاصل ما اینست
کاش می شد که نرفت
وزمان را بوسید و زمین راپوشید.
mohsenjo0n@yahoo.com
خیلی قشنگ بود... موفق باشی....
محسن عزيزم مثل هميشه شعرت قشنگ بود ... يک دنيا ممنون