کوچه ها
که شبها با تمام آرزوها
خاطرم آیدبوسه بر لب های تشنه می زدیم آما دریغا
می روم غمگین و خسته با تبی سرد وشکسته
می روم اشکی بریزم با ذلی در خون نشسته
کوچه ها ای کوچه ها کوچه های آشنا
بشنوید بهر خدا این قصه درد مرا
می کشم بر دوش خود کوله بار غصه را
با غمی بی انتها آخر مرا کرده رها
کوچه ها شاید ندانداین چنین دلگیرم امشب
این همه افسرده حالم ای خدا می میرم امشب
من خیلی خوشم اومد
اگه وقت کردی یه سری به من بزن