شب یلدااااااااااا

هرچی از روشنی وسرخی داریم.برداریم

در کنار هم بنشینیم و بگزرانیم

که دوستی ها سری باشند در برابر تاریکی ها

بنشینیم وشاد باشیم وبگوییم و بخندیم

و بگذاریم هرچی تاریکی است

هرچی سرما و سختی است

تا سحر از وجودمان رخت بربندد

تا صبح شب یلدا بیداری را پاس داریم

و سرخی انار را اسلحه ای سازیم

برای نبرد با ظلمت

تاصبح راهی دراز است

yalda.hendone 6.jpg

شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد ،
شب یلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داریم . . . .

 

دیگه اشکم

 

دیگه اشکم

کاشکی تاریکی می رفت فردا می شد

صبح می شد چشمون تو پیدا می شد

لب های ناز تو با قصهء عشق

مثل گا بهاری وا می شد

تا دلم شکوه رو آغاز می کنه

دیگه اشکم واسم ناز می کنه

یادته قول دادی پیشم می مونی

قصه ی عشق زیر گوشم می خونی

نمی دونست دل واموندهء من

که تو رسم بی وفایی می دونی

تا دلم شکوه رو اغاز می کنه

دیگه اشکم واسه من ناز می کنه

هنوز از عشق تو لبریزه تنم

عاشق چشمان ناز تو منم

نمی دونم چرا من مثل تو 

نمی تونم زیر قولم بزنم

تا دلم شکوه رو آغاز می کنه

دیگه اشکم واسه من ناز می کنه

 

می خواهم عاشق نشوم اما نمی شود

 

می خواهم عاشق نشوم اما نمی شود

چونکه در شبها، در آسمان که نگاه می کنم ستاره ها به من چشمک

میزنند و مرا عاشق خودشان می کنند.

 چونکه در روزها که به آسمان نگاه می اندازم خورشید می خندد و خنده اش مرا عاشق خویش

 میکند

به گلها که نگاه می کنم ، غنچه گل که باز و بسته میشود احساس می کنم که گل یک بوسه از

 من می خواهد، و با آن حرکتش مرا عاشق خودش می کند

به باران که نگاه می کنم ، باران بر روی گونه هایم می نشیند و مرا عاشق آن طراوت خودش

 می کند

به مهتاب که نگاه می کنم ، مهتاب با نور درخشانش مرا عاشق می کند

به کنار دریا که می روم ، موجهای دریا هر لحظه به کنارم می آینده

واین چنین احساس می کنم که موجهای دریا دوست دارند در کنار من

باشند ، و برای اینکه در کنار من باشند بی قراری می کنند و اینگونه می شود که من عاشق

 دریا می شوم

به یک دشت سر سبز که می روم ، و زیر یک درخت سبز که می نشینم ،

پروانه ها می آیند دور من جمع می شوند و بالای سرم پرواز می کنند

و مرا عاشق خودشان می کنند، و از آن سو پرندگان می آیند و بالای

درختی که من زیر آن نشسته ام لانه می کنند و با آواز عاشقانه شان مرا عاشق می کنند

هر جا می روم یا صحبت عشق است یا احساسی از عشق

هر جا می روم همه به یک صورت می خواهند عشق را ابراز کنند

این دنیا تا پایان دنیای عاشقی است ، دنیای است که انسان را وادار به عاشقی می کند

غوغای عشق دنیا را بهم ریخته…همه عاشق همند، در وجود ما انسان ها و موجودات

عشق و عاشقی یک نوع وابستگی است

و همه به گونه ای می خواهندعاشق شوند

و ای کاش تو هم عاشق می شدی...

کوچه ها.........

کوچه ها

که شبها با تمام آرزوها خاطرم آید

بوسه بر لب های تشنه می زدیم آما دریغا

می روم غمگین و خسته با تبی سرد وشکسته

می روم اشکی بریزم با ذلی در خون نشسته

کوچه ها ای کوچه ها کوچه های آشنا

بشنوید بهر خدا این قصه درد مرا

می کشم بر دوش خود کوله بار غصه را

با غمی بی انتها آخر مرا کرده رها

کوچه ها شاید ندانداین چنین دلگیرم امشب

این همه افسرده حالم ای خدا می میرم امشب