غروب یک ستاره
غروب یک ستاره
دنیامو زیرو رو کرد
دلم تو اوج تردید
فقط یه آرزو کرد
کاشکی سفر می رسوند
ما رو به بی نهایت
اما حالا جاده ها
میره به سمت غربت
همخونه قدیمی
سقفمو از من نگیر
تو واژه موندنی
معنی رفتن نگیر
شاید که لحظه هامون
غریبه باشه با هم
نگو که فرصتی نیست
نگو آخر راهم
تو این غروب دلگیر
ای از ترانه لبریز
نذار بپیچه اینجا
بوی غریب پاییز
مرگ
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و اسان میرسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان میرسد
پس چرا عاشق نباشم
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست ٫ نیست
بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست٫نیست
من که میدانم اجل نا خوانده و بیدادگر
و سرزده می اید و راه فراری نیست ٫ نیست
پس چرا عاشق نباشم
با این شعر دومت خیلی موافقم....
محسن جون ذمت گرم ذاری خوب پیش میری البته اگه استاذی مثل من ذاشته باشی بشیذ این خوری هم پیش بری
یه سری هم به من بزن