-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 دیماه سال 1383 22:32
سایه در نگاهم عشق را زیبا نبین در دلم از عشق ویران گشته ام گم شدم از هرچه رنگی در دلم بادبان قایقی در افقها گشته ام آن که هردم از مندیوانه باخت خود درون قلب من ویرانه ساخت فکر کردم در خیالم برده ام آه اما او مرا دیوانه ساخت فکر کردم شایا اوهم مثل من در میان سایه ها گم گشته است وای اما من چه کردم با خودم او فقط یک سایه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1383 15:50
"Surprise" MERRY CHRISTMAS TWAS THE NIGHT BEFORE CHRISTMAS, HE LIVED ALL ALONE, IN A ONE BEDROOM HOUSE MADE OF PLASTER AND STONE.
-
Merry Christmas
یکشنبه 6 دیماه سال 1383 17:38
M erry C hristmas
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذرماه سال 1383 13:59
--> دوست دارم اگه چشمات مشکی یا عسلی دوست دارم اگه موی تو کوتاست یا که بلند دوست دارم اگه چون دوستم داری میخوای اذیتم کنی هر چقدر می خوای اذیتم بکن دوست دارم وقتی با برق چشات چشماموادب میکنی دو تا چشم من می خوان بهت بگن دوست دارم وقتی که دستم ومی گیری ونازش میکنی تو دلم داد میزنم هزار دفعه دوست دارم وقتی که نگام به...
-
دلم گرفته است.
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1383 21:59
دلم گرفته است . دلم گرفته است...میخاهم بگریم اما اشک به میهمانی چشمانم نمی آید ,تنم خسته و روحم رنجور گشته و میخواهم از این همه ناراحتی بگریزم اما پا هایم مرا یاری نمیکنند . مانند پرنده ایی در قفس زندانی گشته ام . از این همه تکرار خسته شده ام , چقدر دلم میخواهد طعم واقعی زندگی را بچشم , چقدر دلم میخواهد مثل قدیم عاشق...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آذرماه سال 1383 21:05
ایکاش من خدا بودم ایکاش من خدا بودم!!! ٭ان وقت تو را جای ستارهها میزاشتم ٭ تو را تو سینه ماه میکاشتم ٭ جای خورشید میتابوندم ٭ ایکاش من خدا بودم!!! ٭ تو را خالق دل خود میپنداشتم ٭ صبر ایوب و برمیداشتم٭ دلم و صبوری میدادم٭ بستر عشق تو تا ابد تو وجودم میزاشتم٭ ایکاش من خدا بودم....
-
انتظار
یکشنبه 8 آذرماه سال 1383 22:46
انتظار دلم را برده آن چشم سیاهت چه راهت می فتد بر من نگاهت نشینم آنقدر من در کنارت که آخر سر رود این انتظارت سفر کردم که باز آیم به سویت تا نمانم بیش از این در آرزویت اگر حالا کسی دیگر نمرده است فقط از درد دلهای تو بوده است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1383 21:03
-
شکسپیر................
سهشنبه 26 آبانماه سال 1383 19:52
وقتی فکر میکنی هیچ کسی نیست که حرف دلت بیفهمه..کسی هست که واسه دیدنیت روز شماری کنه......... ویلیام شکسپیر
-
شهر عشق
جمعه 17 مهرماه سال 1383 22:55
همیشه با تومی مانم اگر با شی اگر عاشق و مرد خط باشی و کاری می کند با تو تب این عشق که از عاشق ترین ها سر باشی و من تصویر خود را در تو می بینم که آن آئینه هم آیئنه تو باشی دل من در تب عشق توخواهد سوخت اگر مانند آتش شعله ور باشی مبادا روزی از تو بی خبر یاشم و یا از حال و روزم بی خبر باشی رفیق غربت من ای تمام امید من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 تیرماه سال 1383 22:36
سلام دوستان! امروز روز تولد منه نام : محسن نام خانوادگی : سهرابی تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۴/۲۶ محل تولد : مهاباد (کـــــــــــ ردســـــــــ ــــــــتـــــان)
-
مدتــــیــــــــــــــــه !!!!!!
یکشنبه 31 خردادماه سال 1383 19:23
مدتیه.. چشمانم رنگ شادی ندیده...... مدتیه...لبانم طعم شیرینی احساس نکرده.... مدتیه دستانم...گرما رو لمس نکرده...... عشق هم برای من بی رنگ شده.... زندگی برای من کم رنگ شده..... توی یک آسمان تاریک...فقط و فقط ..ستاره مرگم به من چشمک میزنه.... توی آسمونی که روزهای گرمش با عشق شروع میشد.... و با ستاره عشق هم تاریک...
-
غـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم::::::!!!!!!!
شنبه 2 خردادماه سال 1383 19:51
سلام دوستان ببخشید من مدتی نتونستم وبلاگم مطالب بزارم به بزرگی خودیتون ببخشید با تشکر محسن سهرابی غــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم::::!!!!!! زمانی که از مادر متولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت که میگفت : تا آخر عمر با تو هستم.از او پرسیدم تو کی هستی؟جواب داد:من غم...
-
جمعـــــــــــــــــــــــــــــــــه............
جمعه 14 فروردینماه سال 1383 18:26
جمعه ساکت جمعه متروک جمعه چون کوچه های کهنه، غم انگیز جمعه اندیشهای تنبل بیمار جمعه خمیازه های موذی کشدار جمعه بی انتظار جمعه تسلیم خانه خالی خانه دیگر خانه در بستر بر هجوم جوانی خانه تاریکی وتصویر خورشید خانه تنهائی و تفال وتردید خانه پرده،کتاب،گنجه،تصاویر آه، چه آرام و پر غرور گذار داشت زندگی من چو جویبار غریبی در...
-
دختر و بهار...................!!!!!!!!!
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1383 16:13
دختر کنار پنجره نشست وگفت ای دختر بهار می برم به تو عطروگل وترانهو سرمستی ترا با هرچه طالبی به خدا می خرم زتو برشاخ نوجوان درختی شکوفه ای باناز می گشود دو چشمان بسته را میشست کاکلی به لب آب نقره فام آن بال های نازک زیبای خسته را خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش برچهر روز روشنی دلکشی دوید موجی سبک خزید و نسیمی به گوش...
-
عید نوروز...........!
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 12:41
سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه.باز هم اومدم دلم نیومد سال نوی شما رو تنها بزارم به بزرگی خودتون ببخشید پیشاپیش سال جدبد و تولد دوباره طبیعت را به همه عاشقان تبریک عرض میکنم .. این شعر هم تقدیم میکنم به همه دوستانم............ کاش بیایم برای بی پناهان سایبون باشیم با دلای دل شکسته کمی مهربون باشیم کاش بیایم به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اسفندماه سال 1382 16:24
دارم دست و پا میزنم. شاید غرق بشم. نمیدونم! گاهی میترسم... گاهی خیلی میترسم. چند وقت پیش تو جهنم بودم. حالا دارم از بهشت رد میشم. یه فرشته پیدا کردم، دستمو گرفت. حالا دیگه خیالم راحته، پشتم گرمه، یه آرامش خاصی دارم. چشمامو میبندم. بازم دارم دست و پا میزنم. میترسم غرق بشم. یکی داره اینجا غرق میشه. هرچی التماسش میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 19:50
برای کسی که هیچ وقت نمی یاید (قسمت آخر) شبنم مهتاب می بارد دشت سر شار از بخار آبی گل های نیلوفر می درخشد روی خاک آئینه ای بی طرح مرز می لغزد ز روری دست من کجا لغزیده ام در خواب؟ ای زیبا ترین موجود مرا در آغوش گرم خود نگه دار که امن ترین ای دنیاست ای کاش قطری اشکی بودم و بر روی مژگانت متولد می شدم و روی گونهایت می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اسفندماه سال 1382 17:34
شام مهتاب توی اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گل وار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقش آفرینی که صورت گری را نبود اینچنینی پریزاد عشق را مهاسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی تو دونسته بودی چه خوش باورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی تاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اسفندماه سال 1382 16:36
غروب یک ستاره غروب یک ستاره دنیامو زیرو رو کرد دلم تو اوج تردید فقط یه آرزو کرد کاشکی سفر می رسوند ما رو به بی نهایت اما حالا جاده ها میره به سمت غربت همخونه قدیمی سقفمو از من نگیر تو واژه موندنی معنی رفتن نگیر شاید که لحظه هامون غریبه باشه با هم نگو که فرصتی نیست نگو آخر راهم تو این غروب دلگیر ای از ترانه لبریز نذار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 23:31
وقتی به اینهمه دلتنگی و فاصله که روی دستم مانده نگاه میکنم دلتنگیم افزونتر میشود و فاصله اِنگار دورتر ! وقتی به روزهای خوش گذشته فکر میکنم اِنگار که خوابِشان دیده باشم در خاطرات آن روزها غرق میشوم آنقدر که حتی نفس نمیکشم ، اِنگار که میمیرم و دوباره پا میگیرم ! فاصله بین دو رسیدن ، بین دو باهم بودن ، فاصله بین دو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 22:02
لعنت به این تنهایی توی نگاهت عشقو دیدم ، تپش قلبو شنیدم توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم توی کتابا عشقو خوندم عکس خورشیدو سوزوندم جای خورشید توی کتابا نقش چشماتو نشوندم توروخدا برگرد من خیلی دلم واست تنگ شده ... من خیلی دوستت دارم ... نمی دونم دیگه چه جوری بگم که خیلی بهت احتیاج دارم ... به حرفات ، به دلداریات...
-
.
شنبه 29 آذرماه سال 1382 19:52
و اینم شعر قشنگ حافظ.... خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم گر چه دانم که بجایی نبرد راه غریب من به بوی سر آن زلف پریشان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت به هوا داری آن سرو خرامان بروم در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت با...